پنج شنبه 89 فروردین 5 :: 5:8 عصر :: نویسنده : سجاد جعفری
اواخر سال 88 در سفری که به مشهد مقدس رفته بودم تصادفا با شخصی برخورد کردم که مدتها بود دوست داشتم با ایشان روبرو شوم و درباره ابهامات خودم با ایشان صحبت کنم وقتی که از فاصله دور به حجت الاسلام رئیسی نزدیک می شدم در ذهنم سوالات را دسته بندی کردم و در مدت 10 تا 15 ثانیه آماده طرح سوالات شدم اما نمیدانم چه شد که در ثانیه پایانی حتی بدون یک سلام گفتن از کنارشان گذشتم این گذشتن به خاطر ترس از محافظان نبود چون ایشان تنها در صحن جامع رضوی در حال تشرف به حرم بودند. وقتی که در بی عدالتی به اوج میرسیم و فقط با مستضعفان و درماندگان برخورد می کنیم و آقازاده ها در ناز و نعمت هستند و بعضی حتی به دادگاه احضار نمی شوند و بدون هیچ واهمه ایی سوار بر ماشین های پلاک سیاسی و ... در حال خوشگذارنی هستند جای چه سوالی از معاون اول قوه قضاییه باقی می ماند آیا سوال کردن و شاید شنیدن پاسخ هایی از سوی ناچاری و دلخوشی بی خودی فایده ای دارد. به دو نمونه اخیر نگاه کنید: 1- ماجرای دستگیری مضحکانه و سپس آزادی و احتمالا عدم بازگشت به زندان عالیجناب حسین مرعشی 2- دستگیری خنده دار نوه عالیجناب هاشمی رفسنجانی و سپس آزادی از سریال های خنده دار باز داشت ها که در سال 88 اتفاق افتاد می گذریم... هر چه سعی کردم که اولین مطلب سال89 را سیاسی ننویسم نتوانستم وقتی این بی عدالتی ها مشاهده می شود جای هیچ حرفی باقی نمی ماند وقتی آقازاده ها با کمال آرامش به اقدام علیه نظام جممهوری اسلامی دست می زنند و بعضی فقط به عنوان یادآوری در وبلاگ خود مطلبی می نویسند به جرم محاربه متهم می شوند جای چه سوالی از مسئولان قوه قضاییه باقی می ماند؟ شاید مسئولان قضایی ما سعی دارند جدا از تفرجگاه های دولتی که در اختیار آقازادگان هست در زندان هم برایشان تفرجگاه سیاسی برپا کنند. موضوع مطلب : .:: یک نظر ::. منوی اصلی آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 197091
|
||||